مسعود رضايي بياره
بانوي ارديبهشت
رشته رشته
گيسوان آرايه با گل هاي صحرايي
دسته دسته
تافته با شبنم و عطري اهورايي
روي دوش و بر بناگوشش فروهشته
رشته هايي روشن از زرتار مهر و شعله ي مهتاب
گيسوان دختر مزدا اهورا با نگاهي گرم و گيرا و تماشايي
سيمگون اندام او در لابلاي پرنيان و مخملي از بوي آويشن
دلكش و روشن
باوقار آهنگ پايش نغمه اي شيرين و رويايي
گام بر مي دارد و آرام و آهسته
گل برويد دسته دسته پيش پاي او
سبزه و آب و نسيم و جنگل و باران
شاد و سرشار از هواي او
با صداي پاي او در لابلاي سبزه و گل هاي نيلوفر
آب روياگونه مي خوابد
با نواي پاي وي پروانه سرشار از بهار و نغمعه اي شيرين و جان پرور
بال مي افشاند و رقصنده مي تابد
تاجي از گل هاي صحرايي مكلل با سرشك روشن مهتاب
روي سر دارد
دور گردن شال سرخي تافته با چشمه ي خورشيد و زر اندوده با اختر به بر دارد
چشم او يك باغ رويايي
ژرف تر از مهر تابنده
پاك تر از ماه رخشنده
دختر فصل بهار امشاسپند و مهر پاينده
پر فروغ از تابش مهر اهورايي
بانوي ارديبهشت و دختر خورشيد
بارور باد از فروغ روشنت گل هاي فروردين
مهربان بانوي با آئين